صبح که از خواب پا میشی دو تا انتخاب داری یا اینکه چشمات رو ببندی و دوباره برگردی به رویات و یا اینکه چشمات رو باز کنی و به دنبال رویات بری و تو بیداری پیداش کنی
بی بهانه می نویسم و نه در خواب که بیدار بیدارم برای خودم برای فاصله های نگاه برای خاطره هایی که در گذرگاه اشنایی قاب گرفته شد بی بهانه می نویسم برای تو.... تا از همسایگی پاییز با رنگ احساست بگویم یا از نگاهی اشنا در میان هجوم غریبانه ها... و یا شاید از ثانیه های بی تکرار بودنت اشنای من ... بی بهانه بخوان منی را که شاید ان سایه ای هستم که غرق می شود در پایان مبهم نا تمامی ها و می روم... ادامه ی قصه ی من شروع داستان توست داستانی که سطر سطر ان خواندنی ست و تو ان نقطه ی اغازی... شروعی دوباره... امروز از تو گفتم؛ تویی که حضورت سخاوت باران را به یاد اطلسی ها می اورد... تقدیم است یا ترسیم رویاها... نمی دانم اما می دانم که نوشتم فقط برای تو.... احساسی بود که گذشت بر دل این صفحه برای تو ؛برای کسی که مثل هیچ کس نیست... ــــــــــــــ خوشبخت باشی و مانا و عاشق عشق درود و بدرود. همین
تو رویاهام کنار اونی هستم که دوسش دارم چشامو که باز می کنم کنار اونی هستم که دوسم داره.اونی که دل تنگیاش واسه خاطر منه گریه هاش ماله منه. خنده هاش ماله منه .حرفاش ماله منه.دستاش ماله منه.چشاش ملاه منه.رویاهاش ماله منه.قصه هاش ماله منه.فقط منم و اون.چقد فاصله است بین رویاوبیداریم و من هر شب تنهام.نه ماله اونی هستم که دوسش دارم و نه ماله کسی که دوسم داره.وقتی تو رویام نمی خوام بیدار شم و وفتی بیدارم نمی خوام بخوابم.فرق بین رویا و بیداری فرق بین (حقیقت و واقعیته).نه تو بیداریت رویاتو بدست میاری نه تورویات به نتیجه می رسی.
بی بهانه می نویسم و نه در خواب که بیدار بیدارم
برای خودم برای فاصله های نگاه
برای خاطره هایی که در گذرگاه اشنایی قاب گرفته شد
بی بهانه می نویسم برای تو....
تا از همسایگی پاییز با رنگ احساست بگویم
یا از نگاهی اشنا در میان هجوم غریبانه ها...
و یا شاید از ثانیه های بی تکرار بودنت
اشنای من ... بی بهانه بخوان
منی را که شاید ان سایه ای هستم
که غرق می شود در پایان مبهم نا تمامی ها
و می روم...
ادامه ی قصه ی من شروع داستان توست
داستانی که سطر سطر ان خواندنی ست
و تو ان نقطه ی اغازی... شروعی دوباره...
امروز از تو گفتم؛ تویی که حضورت سخاوت باران را
به یاد اطلسی ها می اورد...
تقدیم است یا ترسیم رویاها... نمی دانم
اما می دانم که نوشتم فقط برای تو....
احساسی بود که گذشت بر دل این صفحه
برای تو ؛برای کسی که مثل هیچ کس نیست...
ــــــــــــــ
خوشبخت باشی و مانا و عاشق عشق
درود و بدرود. همین
تو رویاهام کنار اونی هستم که دوسش دارم چشامو که باز می کنم کنار اونی هستم که دوسم داره.اونی که دل تنگیاش واسه خاطر منه گریه هاش ماله منه. خنده هاش ماله منه .حرفاش ماله منه.دستاش ماله منه.چشاش ملاه منه.رویاهاش ماله منه.قصه هاش ماله منه.فقط منم و اون.چقد فاصله است بین رویاوبیداریم و من هر شب تنهام.نه ماله اونی هستم که دوسش دارم و نه ماله کسی که دوسم داره.وقتی تو رویام نمی خوام بیدار شم و وفتی بیدارم نمی خوام بخوابم.فرق بین رویا و بیداری فرق بین (حقیقت و واقعیته).نه تو بیداریت رویاتو بدست میاری نه تورویات به نتیجه می رسی.
واگر کابوس جای رویا را گرفته بود؟!!!
...
امضا: نقطه نویس ١٧ ساله از تهران