قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

انسان حرفی زده بود ؟!

.

خدا به انسان گفت: آنقدرها هم بزرگ نیستی.

انسان که حرفی نزده بود! به خودش نگاه کرد. واقعاً آنقدرها هم بزرگ نبود.

خدا به انسان گفت: کوچکتر از آنی که به مقام من و فرستادگان و منتخبینم برسی.

انسان که حرفی نزده بود! به خودش نگاه کرد. جداً هم به مقامشان نمی رسید.

خدا به انسان گفت: کمتر از آنی که جهان را درک کنی و ناتوانتر از آن که زندگی را بفهمی.

انسان که حرفی نزده بود! به خودش نگاه کرد. کمتر و ناتوانتر از آن بود.

خدا به انسان گفت: اگر میتوانی مثل من باش و چیزی شبیه آفریده های من خلق کن.

انسان فریاد کشید و ضجه زد و ناله کرد که نمیتوانم... کوچکی را به رویم میزنی و ناتوانی را به رخ میکشی؟!

انسان از خدا پرسید: موجودی به این ضعیفی را چرا خلق کرده ای؟

خدا به انسان گفت: تو را آفریده ام که ستایشم کنی.

انسان با آنکه حرفی نزده بود و آنقدرها بزرگ نبود و به مقام او و منتخبینش نمی رسید و کمتر و ناتوانتر از تمام خداها بود اما خوب میفهمید که خدا یا از سر بیکاری خلقش کرده یا خدا هم مانند صدی نودِ انسانها مشکل روحی دارد.

انسان خواست بگوید که تو با آن مشکلات روحی ات! اگر خدا بودی خدای دیگری میآفریدی که ستایشت کند! ستایش من پست و کوچک و خرد و نادان در خور خدایی تو نیست.

...

 انسان خدا را ستایش نکرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
ندا سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ

سامی معاوم هست تو چته؟
نکنه مرتد شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینطور که بوش میاد میونه خوبی با خدا نداری که اگه این باشه جای بسی تاسفه و من باید یه گفتمانی باهات داشته باشم .
اینکه این بشر دو پا همیشه طلبکاره و به داشته هاش قانع نیست که از بابتی هم خوبه بائث پیشرفت و تلاشش میشه ولی اینو قبول ذدارم که وقتی میفتیم تو بدبختی و فلاکت و عجز و ناتوانی اونوقته که میشیم کفر گو و ناسپاس
ولی وقتی همه چی باب ملمونه دیگه خدا رو هم بنده نیستیم
عزیزم کمی واقع بین باش و این عینک بدبینی رو بنداز دور
خلاصه قربونش برم هیچ نیازی به ستایش من و تو نداره این ماییم که زیادی محتاجیم
راستی بابت شعری که نوشتی هم ممنونتم و اینکه خل بازیت گل کرده و دفتر شعرتو سوزوندی خوب پیش میاد زیاد سخت نگیر
و دیگه اینکه با شعر حرفامو برات نمینویسم تا دلگیر نشی
سامی من همیشه حرف گوش کن نیستم هاااا گفتم که بدونی و اینکه چجوری پیدات میکنم کار سختی نیست عزیزم دیگه اینکه....
تطهیر شرط اول ذکر است در نماز
عشق آن عبادتیست که از هر وضو گذشت
ــــــــــــــــ
آرامشت آرزوی من. میبوسمت . فعلا

ندا سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:20 ب.ظ

پایین عنوانت نوشتی
اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*
تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم
این عزیز دلت باید خیلی عزیز باشه که چشم به راهشی ؟ یا ....
امیدوارم هر چه زودتر بهش برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد