قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

به دنبال ستاره ای گم شده

 یه بار دیگه اومدم اینجا : اینجایی دور " اینجایی نزدیک " اینجایی که لحظه لحظشو لمس میکنم / چقدر ساده / چقدر زیبا 


           دنبال یه خاطره میگردم / یکی که یادآور لحظه های شیرینم بود / صداش میکردم              ستاره اومدی نبودم .. خیلی وقته از خودمم دورم / هرجا که هستی " اگه یه بار            دیگه اومدی اینجا حتما حتما یه چشمک بزن که ببینمت ( یه نشون از خودت بزار ..              میخوام یه بار دیگه صداتو بشنوم .. ( تا یه هفته دیگه میام ایران ... واسه یه ماهی              هم هستم )   خودت میدونی کدوم ستاره ای ... تو جعبه خاطرات دانشگات پیدام                میکنی



                                                   به یادم باش.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب خط خطی یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ http://mahtabkhatkhati23.com

ای مرغ آفتاب!

زندانی دیار شب جاودانیم

یک روز، از دریچه زندان من بتاب

***

می خواستم به دامن این دشت، چون درخت

بی وحشت از تبر

در دامن نسیم سحر غنچه واکنم

با دست های بر شده تا آسمان پاک

خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم

گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

این دشت خشک غمزده را با صفا کنم

***

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد

دست نسیم با تن من آشنا نشد

گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار

وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار

وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار

***

ای مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد،

آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد،

گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم

تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهای دور

شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم.

من بی قرار و تشنه ی پروازم

تا خود کجا رسم به هر آوازم...

***

اما بگو کجاست؟

آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود

یک دم به کام دل

اشکی توان فشاند

شعری توان سرود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد