قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

دیگه غصه خوردنم سیرم نمی کنه !

 

شدم مثل کویر تشنه یی که ابرای سیاه خسته ی باریدنشن
مثل یه آوازی که گوشای بی تفاوت براش نقش دروازه رو دارن
مثل مزه ی تکراری آب واسه سنگای رودخونه !

درست مثل همون کوهی که هر روز دم غروب  خورشید و پشتش قایم می کنه
مثل یه پل کهنه که روزی هزار تا عابر بی خبر از روش رد می شن ...
بدبختی ما آدما اینه که عادت کردیم به عادت کردن

 
و این تنها دلیل بی تفاوتیه

نظرات 3 + ارسال نظر
مصطفی شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ب.ظ http://mvafadar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبا و جالبی دارید.
آیا شما تمایل دارید که با هم به عنوان دوستان وبلاگی همکاری داشته باشیم، من لینک وبلاگ شما را در قسمت پیوندهای وبلاگم قرار دادم لطفا شما هم لینک وبلاگم را در قسمت پیوندها قرار دهید.
با امید به تداوم این دوستی
موفق و کامیاب باشید.

مصطفی شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ب.ظ http://mvafadar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبا و جالبی دارید.
آیا شما تمایل دارید که با هم به عنوان دوستان وبلاگی همکاری داشته باشیم، من لینک وبلاگ شما را در قسمت پیوندهای وبلاگم قرار دادم لطفا شما هم لینک وبلاگم را در قسمت پیوندها قرار دهید.
با امید به تداوم این دوستی
موفق و کامیاب باشید.

پریسا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ب.ظ http://royayekhisi.blogfa.com

الهییییییییییییییییییییییی.قاصدکه خوش خبره نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد