قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

 

از صبح که می رفت بیرون، تا شب هرچی داشت، می فروخت. مشتریاش هم همه راضی بودن.

 

اما هنوز ۱۰۰۰۰ تومن واسه شهریه این ترمش کم داشت...

 

سعی کرد این دفه همه چیشو حراج کنه :

 

                 ایمان ، عفاف ، حجاب ، متانت و نجابت را

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.persiansignal.com/fa/

سلام . وبلاگ خیلی خیلی قشنگی داری.
اگر دوست داری یه سایت داشته باشی با یک انجمن گفتگوو تجهیزات خوب یه سری به سایت ما بزن و توش ثبت نام کن که تو قرعه کشی شرکت کنی شاید شانس داشتی و برنده شدی.
www.persiansignal.com/fa

الناز یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

عالی مثل همیشه

سوگیل یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:00 ب.ظ

سلام سام.انگار اولین نفری هستم که دارم واست نظر مینویسم.فقط خواستم بگم نرو...

یه کوچولو و آقاییش یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ب.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام..من لینکت میکنم..شما هر وقت تونستی..اوکی؟
راستی پس این دفعه حال گیری اساسی بودااااا:(

ملودی عشق شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:31 ب.ظ

:((

:(((

:((((

:(((((

:((((((

:(((((((

این هم یکی از علامت سوالهای بی جوابه همیشگیه ...

http://the-melody-of-love.blogsky.com/
http://just-melody.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد