قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

آن مرد هم رفت




 


خسرو برای ماندنش هرگز شکیبایی نکرد؟؟!!


دوسش داشتم ... واسه نبودنش بغض کردم ... همین

نظرات 7 + ارسال نظر
ملودی عشق شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ب.ظ

آره

دوستش داشتم

الان همراه فرشته ها

رفته پیش خدا

http://the-melody-of-love.blogsky.com/
http://just-melody.blogsky.com/

دختری با دامن حریر دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

چرا دو تا؟؟؟
.
.
.
پس چند تا؟؟؟!!!
.
.
.
من سه تا...
.
.
.
بازم بیاید...
ممنونم.

هنر معلمی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:33 ق.ظ http://honaremoalemi.blogfa.com

با سلام و احترام

خدایش بیامرزاد

نقطه نویس چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ

خدایش رحمت کند، کوچکتر که بودم خانه ی سبزش را خیلی دوست داشتم...
...
امضا : نقطه نویس ١٨ ساله

نقطه نویس چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ

خدایش رحمت کند، کوچکتر که بودم خانه ی سبزش را خیلی دوست داشتم...
...
امضا : نقطه نویس ١٨ ساله

الناز شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام چی و باید بگم؟

یه کوچولو و آقاییش چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:43 ق.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام..مثل اینکه از من ناراحتین..من که عذر خواهی کردم..منتظر حضورتون در وبلاگم هستم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد