واسه رفتنم باید نگاهای سنگین و سکوت پر معناشو که بند بند رشته های ذهنمو گرفتار خودش کرده به جون بخرم ،
چشاشو دیگه ازم گرفته ،
صداش شده توهین ،
لبخندش تلخه ،
دستاش یه طناب دار حلقه به گردنم، یعنی هنوزم دوسم داره؟؟!
خدایاااا... دیگه لوسم نمیکنه...
حتی سام گفتنش هم شده غرض. ابهام.تعرض...
اینه هزینه ی یه رفتنه ساده اونم فقط.. تا... همیشه. اما دوستیه ما که تا نداشت .یکی بگه من کی شدم؟ مگه حق با من نیس؟
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری امیدوارم موفق بشی.
اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
khob are mona mage bade.........chera alamate soal?