قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

کاریش نمیشه کرد

سلام

وقت ، وقت تغییره، وقت پوست اندازیه ! وقت یه ترکیب دیگه وقته خاموشیه ، وقت له شدن احساساته ، وقته بستن پنجره و باز کردن پنجره ای دیگه ! نمیدونم چرا ...چرا این همه مدت با یکی اُخت میشی بعدش مجبور میشی ازش دست بکشی ! حکمت خدا چیه ...نمیدونم ! این روزها دارم تکه تکه های قلبم رو پینه می زنم ! دارم سلاخیش می کنم ! بعد میدوزمش !

وقتی که میگن دل میشکنه ، دل می گیره ، دل میمیره یعنی همین ! درسته که منطقی اینه که فکرت و عقلت کار کنند ! از میون این همه مشکلات گذشته و حال و آینده با فکر پیش رفتن نه با احساس !

احساس خاموش میشه ...وقتی که عقل به کار بیفته !

آدم واسه بدست آوردن چیزی یا کسی باید هم منطقی باشه هم هیجان داشته باشه و هم فیزیکش و حالتش متناسب باشه و هم احساس خوبی داشته باشی !

وااای که چقدر سخته !

واسم دعا کنید ...نمیتونم حرف دلم رو به زبون بیارم ..معذورم ... از اونی که دوستش داشتم و دارم خجالت می کشم !

ولی آرزوم خوشبختیه اونه و بس !

نظرات 1 + ارسال نظر
ساجد یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:43 ب.ظ http://bia2tamasha.blogsky.com/

سلام
۱ کمکی شکل وبلاگت سر آدم و درد می آره
پس زمینه نوشته هات سفید باشه بهتره
ولی ادبیات خوبی داری
خوشحال می شم با هم تبادل لینک داشته باشیم

ساجد جان از آشناییت بسیار خوشحال شدم.به خاطر نظر قشنگتم یه دمت گرم تپل از ما قبول کن.چشم اجازه بدین یکی دو دور بچرخیم و گرم شیم لینک باحال شما رو واسه با جنبه هاش میزارم.روزهایت پرتقالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد