قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

عابر

 
 
 
هوای سرد ،راه دور ، زمین خیس و ناهموار، با وجود همه اینها راه را برای رساندن غذا به خانه به آرامی طی میکرد.غرچ!(به کسر غ و ر و سکون چ!)....مورچه داستان ما زیر پای یک عابر له شد و غذا به خانه نرسید.
 
 
 
نظرات 2 + ارسال نظر
شمایل چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:46 ب.ظ http://baghemahtab.blogsky.com

سلام سامی جون
تصویرت خود گویای نا گفته های بس گفتنیست .
***
ببین منو .... پیشمام بیا .

پریسا پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ب.ظ

تا حالا ستاره های آسمون رو شمردی؟همون قد که مورچه ها زیر پاها له میشن ما هم همون اندازه با شمارشمون اونارو از آسمونشون جدا کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد