قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

پرواز

 
 
از وقتی که سر از تخم در آورده بود آرزوی پرواز داشت هر موقع  فکر می کرد وقتی بزرگ شد مثل این پرنده های تو آسمان پرواز می کنه قند تو دلش آب می شد ....ولی بیچاره خبر نداشت یک جوجه مرغه.....!!!
نظرات 1 + ارسال نظر
ساقینامه شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ق.ظ http://saghy1364.blogsky.com

سلام درمورد قسمت(فرشته ها هم زن هستن)خب می شد فرشته زن رو ۳۰سال کوچکتر کنه چرا نکرد چون زنا بدجنسن وبی وفا اما در مورد قسمت(داداشی)بابا بی خیال این جور دوستیا آخر عاقبت ندار ه (خواه پند گیر خواه ملال) وسخن آخر به ما هم یه سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد