قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

سرنگ خالی

 زیر پل یه مرد لاغر ، رو زمین خیس نشسته

  کنار یه تل آتیش ، با چشای نیمه بسته 

 اون کیه ؟ کسی که هرگز زندگی رو نشناخته

  همه ی ستاره هاش رو به شبای کهنه باخته

 اون کیه ؟ یه مرد خسته ، مرد غمگین تکیده

کسی زیر پل این شهر گریه ی اون رو ندیده

  با فروش هر یه بسته تو خودش شکسته صد بار

 مثل اون شعر قدیمی ، هر دریچه ش شده دیوار

 نقطه چین روی رگ هاش ، جانشین حرف مرگه

نقطه های زندگی نیست ، جای سوزن سرنگه

 کی میدونه ؟ کی می دونه ؟ رمقی براش نمونده

 شعله ی حادثه اونم مث مشتریش سوزونده

خیره شدن به شعله های چشمای مات نیمه باز

یه مشتری پول نداره ، میگه :« من رو یه بار بساز ! »

انگاری گریه می کنه مرد سیاه آس و پاس

  هق هقش رو نمی شنویم گریه ی مرده بی صداس

 مرد لاغر پیش آتیش خوابای کهنه می بینه

  سارا دختر سه ساله ش توی خواب پیشش می شینه

 می گه : « بابا تو کجایی ؟ تنها موندیم توی خونه

 هی می گم بابا کجا رفت ؟ اما هیشکی نمی دونه

 مادرم آرزوهاش رو می ریزه رو دار قالی

 بی تو قالی رنگ نداره ، بابا جون ! جای تو خالی ! »

 مرد لاغر یه کمربند می پیچه به دور بازوش

 آمپول هوا تو دستش ، می شکنه طلسم جادوش

نقطه چین روی رگ هاش ،‌دیگه هم معنی مرگه

 خط و خال زندگی نیست ، جای آخرین سرنگه

مشتری جیباش رو گشته ،‌ همه بسته هاش رو برده

مرد لاغر زیر اون پل با سرنگ خالی مرده ...


نظرات 2 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.royahamoon.blogfa.com

salam webloge khoshkelo topi dari behet tabrik migam age forsat dashti be manam 1 sar bezan

خانومی زندگی صورتی دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ب.ظ http://zendegiesorati.blogfa.com/

سلام عمو سامی!!!!!!!!!!!!!!! خطرناک می نویسی؟ یه زره روحیت رو شادتر کن حتی اگه توی اوج ناراحتی هستی. نزار زندگی روت سوار شه تو روی زندگی سوار شو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد