قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

قصه زندگی و حرفای ناگفتنی

اگه بیاد زندگیمو نثار چشماش میکنم*تموم آسمونمو زمین پاهاش میکنم

چرا رفتی؟

 

این دفه میخوام نذر مسیح و مریم کنم ...... شاید بیای

 

فقط بگو چرا رفتی؟ چرا...

 

زانو میزنم :

 

    اگه بیای زندگیمو نثار چشمات میکنم **** تموم آسمونمو زمین پاهات میکنم

نظرات 10 + ارسال نظر
ندا دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:37 ب.ظ

روزگاری رازِ زیبایی زنبق ها را نمی دانستم
دستم به دستگیره ی دل سپردن نمی رسید
چشم چکامه هایم ضعیف بود!
پس با عینکی از جنسِ عشق به آسمان نگاه کردم
به باغ و بلوغ .. بوسه و بی حصاری .. آواز!
به پولک ِ سرخ ماهی تنگ!
به چهره ام در آینه ترک دار!
نگاه کردم و دانستم!دانستم که جهان....،
کوچکتر از کره درس جغرافی دبستان است
دانستم که کلید ِ تمام قفلهای ناگشوده ی دنیا،
همه این سالها در جیب من بود و بی خبر بودم
دانستم که می شود با یک چوب کبریت،
خورشید ِ عظیمی را در آسمان روشن کرد
دانستم که گذشتن از گناه روزگار آسان است

حالا از پس همین عینک به زندگی نگاه می کنم
در پس ِ همین عینک می گریم
از پس همین عینک عاشق میشوم
و در پس ِ همین عینک خواهم مرد
و امشب میخوابم بروی بستر اشکم
بدان میمانم برای رسم یک تصنیف تازه .
حرف عشق ؛؛ حرف دل ؛؛حرف تمام عاشقان.
و اما تو سامی تو را نمیدانم .
هر چه هستی باش ولی امیدوارم روزی به جواب سوالت برسی. همین
ـــــــــــــــــــ

پریسا سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:33 ق.ظ

اینا چیه داری می نویسی بد جوری حسودیم میشه هاااااااpekhkhkhekh

الناز چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام ببخشید که خیلی دیر دارم جواب میدم من آپم اگر خواستی بیا موفق باشی

الناز چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com


(¯`v´¯)
`*.¸.*´ٍٍ
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ______
__***________****_______***____
_***___سلام___**__سلام__***___
_***____::::من آپم::::______***___
_*** ____________________***____
__***___بدووووووبیاااااا_____***____
___***_________________***_____
____***____منتظرم!____***______
______***___________***________
________***__بای__***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_____


[ بدون نام ] چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ب.ظ

چرا نیومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گل یخ پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:28 ق.ظ http://www.Moeineh.blogsky.com

سلام مرسی که بهم سر زدی سامی جان خیلی با احساس می نویسی از ته دلم دعا می کنم که برگرده خوب تو هم می تونی بری دنبالش قبل از اینکه دیر بشه تبادل لینک می کنی آقا سامی؟مراقب خودت باش امیدوارم به همه آرزوهات برسیییییییییییییییییییی بای بای

شمایل پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:19 ق.ظ http://baghemahtab.blogsky.com

سلام سامی جون
عزیزم مهم اینه که تو هستی
همین برام کافیه
تونستی پیش مام بیا .
بیا ببین تو صف نونوائی چی به ما گذشت

گل یخ جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.Moeineh.blogsky.com

قدری بمان که بی تو چه دلگیر میشوم
دارم میان حادثه ها پیر می شوم

در بی حضور چشم تو ای طعم عاشقی
از لحظه های زندگیم سیر میشوم

انگشت اتهام به سویم نشانه رفت
تنها به جرم عشق تو تحقیر میشوم

سرداب های وحشت و سلول های درد
بی تو اسیر پنجه زنجیر می شوم

چون عکس یادگاری یاران زمان عمر
در زیر پای کوچه زمینگیر میشوم

گنجشک مینیاتوری رنگیم ولی
گلخانه کوب خانه تقدیر میشوم

چون نور در میانه منشور زندگی
در هفت رنگ دلهره تکثیر میشوم

ساحل سکوت بندر و من هم به چشم شهر
ولگرد مرد هر شبه تفسیر می شوم

حالا برای دفعه اخر مرا ببوس
دارم میان حادثه ها پیر میشوم

الناز دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام خوبی کجایی قابل نمیدونی بیای حداقل یه سری بزنی؟

آزاده سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ق.ظ

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تازه اومدم توی وبت شاید می توونستیم همدرد های خوبی باشیم برای هم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از من ناراحت شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقای سام وبلاگو درست نمی کنن که آخر عمرشو زود تر از آخر عمر خودت رقم بزنی و تموم کنی
نظر من اینه که وبلاگ اگه به دست تو درست شد یعنی باید با عمر تو تموم بشه حتی اگه شده دیگه آپ نکنی واسه همیشه یا خیلی دیر آپ کنی ...........
لااقل شاید اینجوری دوستاتو به خودت امیدوار نگه داری و دشمناتو .........
من نمی دونم اما به هر حال اینجوری نباید تمومش کنی شاید همه فک کنن کم آوردی شایدم واقعا کم آوردی ؟ !!‌ ؟

بهتر نبود با لااقل اگه نمی تونستی وبتو تحمل کنی یه قالب نو یا نوشته های امیدوار کننده توش می زدی ؟‌ ؟‌‌ ؟

شاید اینجوری نگاهتم به این وب بیچاره یه کم عوض می شد
من وبلاگمو خیلی دوست دارم و حاضر نیستم هیچ وقت درشو تخته کنم ... حتی به خواهرم گفتم بعد مردنم هم به جای من گاهی آپش کنه اونجا تنها خونه ی امید منه چون خیلی از دوستام می یانو به زندگی امیدوارم می کنن نه مث تو که دره وبتو تخته می کنی می یای دل آدمم می سوزونی
تا حالا به صدای وبت گوش دادی اگه ندادی می توونی آهنگ مورد علاقتو بزاری توش تا بتونی باهاش حرف بزنی .. فک کنم برای گفتن این چیزا دیگه دیره .....ما رفتیم
.........................................................
همه ی حرفای من همین بود .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد